![](http://www.irib.ir/occasions/imam/home%20page/Mohyei/imam/image/big/mahdi-b141.jpg)
حدیث نیاز
یا اباصالح المهدى، ادرکنى و لا تهلکنى
اى مهدى محمد، (ص)!
هر دو یادگار رسول، (ص)، مگر جز تو بودند؟
قرآن ناطق «تویى» و عترت باقى هم، تنها «تو».
کنون چه شدهست دیده دل را، که «قرآن ناطق» را نمىبیند و «عترت باقى»
را نیز،نمىیابد؟...
اى فرزند «على عظیم»، علیهالسلام!
سکوت پرمعنایت، سکوت «على»، علیهالسلام، را تفسیر مىکند
و صبرت،عظمت صبر او رامتجلى مىسازد.
اى تمامى عدالت، صاحب ولایت و مصدر جهانى حکومت!...
کنون این دست ما و التماس بیعت!... (عجل على ظهورک)
اى یوسف «زهرا»، سلام الله علیها!
مگر ریسمان ستم، به واسطه جهل عوام تواند که دو دست غیرت جوانمردان را به زنجیر کشد;خانه امید نبوت را به آتش کشد; به مسمار قساوت، مهبط وحى را از «خون خدا» گلگون کندو فرزند «ولى حق» را نیامده، قربانى کند!؟ مىدانم که همیشه آزارت مىدهد. آخرین فریاد جگرخراش مادرى در میان آتش در و دیوارکه: «یا مهدى!...»
اى جان جانان «حسن»، علیهالسلام!
تو زیباترین تجلى حسنى و امینترین وارث بر کمال عقل «حسن»، علیهالسلام.
چه زیبا همچو «حسن»، شجاعت را به نجابت آمیختهاى.
اى وارث «خون خدا»!
«حسین»، آغازگر نهضتبود...
از آن روزى که امام، علیهالسلام، خون «اصغرش» را به آسمان
هدیه فرستاد،خون «پسر» در آسمانها و خون «پدر» بر زمین
سرخ کربلا، غوغا مىکند.
اى منتقم خون خدا!
«حسین» آغاز کرد...، تو کى پایان خواهى بخشید؟...
اى حقیقت عاشقانهترین سجدهها!
زیباترین جلوههاى هستى، لحظهاى است که «بقیةالله»، در سجده «الله»،
سر تعظیم فرود مىآورد.
اى وارث سجدههاى هر دو «على» !
آنان را که توفیق نظاره سجود تو در نماز، حاصل شد; زان پس به شرم
نشستند از هرچهسجده انسانى، که پیش از آن بر کره خاک دیده بودند...
اى یگانه «علم و حکمت»!
تو وارث «شهر علم» و «دروازه آنى». تو وارث علوم انبیا و «شکافنده» آنى!
اى سیرهات همه بر مبناى حکمت!
«علوم حقیقت» و «حقیقتحکمت» را، بر قلب ما مستولىساز!
اى حافظ استوار مکتب «صدق»!
دین آباء تو با «صداقت» قوام یافت و صداقت محض نیز، تنها
«تشیع» متجلى است...
رهروان مکتب خود را از شر دو طایفه گمراه، در امان دار:
«عالمان بىعمل و جاهلان مقدس مآب»
اى عظیم تمثال «حلم»!
درس حلم و کظم «موسوى» را به ما و همکیشانمان بیاموز تا
بدانیم که تنها دشمنان تو شایستهغضباند، و نه دوستان!
اى تجلى محض «رضا»!
خدا هم در خیل بندگانش - پس از على بن موسىالرضا، علیهالسلام –
هرگز «رضایى» دوبارهچون تو ندید.
«رضا»یى که هرلحظه، شقاوت دنیا را دید; چشم حیا برهم نهاد و شاید،
تنها در دل گریست، اماگفت: «الهى; رضا برضائک، صبرا على بلائک،
فاغثیا غیاث المستغیثین!».
اى متصل به دریاى جود «جواد»!
چشم دل را از هرچه سراب دنیاست، ناامید کن
تا ببیند که سرچشمه زلال جود و سخاوت، بهدست کیست!
اى روح هدایت «هادى»، علیهالسلام!
دگر دل را طاقت دیدن اینهمه «ضلالت» نیست... دست افتادگان، همه برگیر.
اى فرزند حسن «زکى»، علیهالسلام!
شاید کسى همچو پدر، هرگز ترا نشناخت; صاحب لشکرى که
خود آرزوى سربازى سپاه تو بردل داشت... سپاهش به سپاه مخلص تو، متصل باد.
یا «اباصالح المهدى»(عج)!
چه بگویم با تو، که ناگفته، همه را مىدانى...; سوز حزین دل را تنها تو دریابى!
بدان که من هم به تو اقتدا مىکنم آنگاه که براى فرج خویش، مىخوانى:
«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء».